از همین روز ها و بتدریج فرش قالیشویی در مشهد شرقی و بویژه بافته های اهل ایران آیتم دقت دو مجموعه از همسایه غرب قرار گرفت و رویه خویش را از دو جهت طی نمود. یک شیوه به گروهی منتهی شد که بافته های شرقی بویژه فرش گره دار یا این که به عبارتی قالی، و همینطور بافته های گلیمی آن را صرفا از منظر فرش شناسی و تاریخ آن دنبال نمودند که صد ولی دستاورد آن برای علمِ تازه رسیده ی فرش شناسی بسیار اساسی بود و سود آن نوشتن صدها کتاب علمی در حوزه ی آشنایی فرش های شرقی بود.
ولی شیوه دیگر به گروهی منتهی شد که به کشفیاتی تازه از فرش و بافته های شرقی نایل شدند. اینان اشکال فرش های شرقی را خیر تحت عنوان یک دستباف محض، بلکه تحت عنوان بافته هایی که در کنار انواع و نمادهای رمز آمیز خویش، آکنده از قواعد و اصولِ نوآورانه در یک اثر هنری میباشد، کشف می کردند.
این کشفیان چنان دقت آنها را جلب نمود که استارت به تایپ کردن مقاله ها و کتاب های اصلی و شگفت اگیزی در باب بعضی از این بافته ها نمودند. تکثیر و گسترش این یافته ها به شدت گزینه دقت هنرمندان، بویژه نظریه پردازان متفاوت قرار گرفت و حتی موثرترین اتفاقات هنری در غرب نتوانست از آن بی قسمت بماند.
از این مفاد می تون به احداث مکتب ی باهاوس اشاره نمود که در سال 1919 میلادی در ویمار (Weimar) آلمان احداث شد و اگرچه عمری چهارده ساله داشت البته تاثیری دورازشوخی در تحول هنر و صنعت های دستی دنیاِ معاصر، حتی تا بدین لحظه داشت. بنیان گذاران و مدرسان این مکتب نظیر کاندینسکی، واندر روهه،و در راءس آنان والتر گروپیوس معتقد بودند فی مابین صنعت و صنعتگر با هنر و هنرمند تفاوت وجود دارااست، البته می بایست هنر و صنعت را به هم مجاورت نمود.
والتر گروپیوس به عبارتی نحوه دیرین مدرس و شاگردی را در مکتب باهاوس رواج نمود. البته نکته جذاب اینجاست که وی استادکاران بافنده را نیز بدین مکتب دعوت کرد و کارایی نمود تا از همیاری فی مابین نقاشان و بافندگان اثر ها جدیدی پا به عرصه هنر دنیا گذارد.
نظرات این مطلب
تعداد صفحات : 0
درباره ما
اطلاعات کاربری
خبر نامه
چت باکس
پیوندهای روزانه
آمار سایت
کدهای اختصاصی